سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

مهرنو- مثلا همین دیه، دیه‌ی زن دو برابر مرد است!‌ باور ندارید؟ اگر یک مرد بمیرد دیه‌ای که به همسرش می‌رسد چقدر است؟
منتظر جواب بود و من هیچ چیزی برای گفتن نداشتم! اما در ذهنم تنها کلمه‌ای که تکرار می‌شد، مرگ بود، مرگ!
- می‌شود از چیز دیگری صحبت کنید؟
- خب مثلا همین ارث!
- می‌شود؟
...
- مثلا دستور غذایی که مادرتان بلد است

مادر...

-مثلا همین که پدرتان ...

اشک چشمانم را گرفته بود و او در چه موردی می توانست صحبت کند که مرا یاد عزیزانم نیندازد؟

اما می دانستم که: الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ :[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مى‏گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم.(بقره/156) 


پی نوشت:

بخشی از گفتگویم با سردبیر پرحوصله و پر ایده ی ماهنامه ی مهرنو، آقای محمدحسین بدری بود.


  • کلمات کلیدی : معرفی
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/6/28 - 11:0 ع : : : نظر


    ما را بردند تا هوایمان عوض شود، همانجا که دستم در دستان مادر بود و چشمانم در چشمان تو!امامزاده حسن

    همان امامزاده حسن که بهانه‌ی تفریحات کودکیمان بود.

    همان امامزاده‌ای که نذرهای نکرده‌ی مادر را اجابت می‌کرد و تو به بهانه‌ی دیدن پدربزرگ ما را به آنجا می‌بردی و عشق به اهل بیت را در دلمان می‌کاشتی!

    راه خانه‌ی پدربزرگ از امامزاده حسن می‌گذشت و تو گاهی اوقات که دوری مسیر را بهانه ‌می‌کردم، مرا روی شانه‌هایت می‌گذاشتی!

    مرد رویایی زندگیم،‌ پدر

    عشق پدرم، مادر

    صحن امامزاده دیگر بوی کودکیم را نمی‌داد، نه مادری بود که چادر به سر نماز بخواند و نه پدری که دور تا دور ضریح طواف کند و من کودکانه از لابه لای شبکه‌های ضریح دنبالش کنم!

    انگار قهر بودم با امامزاده

    داخل نرفتم، بیرون صحن به در و دیوار نگاه کردم!

    نه صدای هیاهوی زائران دلبسته‌ام می‌کرد، نه دلبری‌های زائران خردسال! من تنها بودم، تنها!

    که صدای قرآن پیچید: ... لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا ..: اندوه مدار که خدا با ماست (توبه/40)

    ما، من، تو، پدر، مادر...


    پی نوشت:

    تشکر خالصانه‌ام از  آقایان حامد احسان بخش و  اسماعیل محمدی و خانم‌ها بهاره زمانی، شکوفه توتونچی و ریحانه مهرزاد است که از همان روز‌های اول مصیبت قبول زحمت کردند و به دوستان نزدیک اطلاع دادند و برای تازه  گذشته‌هایم بانی ارسال هدیه (نماز، قرآن، فاتحه و صلوات) شدند.

    تشکر ویژه ام برای همسفر کربلایم اویس بزرگوار است که منت نهاد و همدردی را در حقم تمام کرد.

    تشکر بی دریغم از دوستان صمیمی‌ام است، زهرا فیضی، فاطمه شکارچی، سمانه دانش اخلاقی، نسیبه خلیلی، پرستو شاطری، سیده آمنه موسوی، مریم کارگر آزاد و سمیه علی‌محمدی که علی رغم میل باطنی‌ام، با اصرار در مراسم حضور یافتند و موجبات دلگرمی‌ام شدند.

    و در مقابل محبت دختر عمو و خاله‌ام هم زبانم قاصر است!


    از همه‌ی مهربانانی که در چت، ایمیل و نیز شبکه‌های اجتماعی هم‌دردم شدند و به پای اشک‌هایم اشک ریختند، سپاسگزارم.

    باشد که خبر شادی تک تکشان را بشنوم.


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/6/21 - 1:32 ع : : : نظر


    دو هفته بود که بی اختیار می‌خواندم دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟ دو هفته بود که خانه بوی تو را گرفته بود و ما نمی‌توانستیم سر مزارت بیاییم، نگو که تو آمده بودی!

    یادت هست روزهای آخر گفته بودی میروم خانه دو طبقه میگیرم، تو نرفته می‌دانستی که به زودی بابا هم به تو ملحق می‌شود!رفت

    آمده بودی ببری‌اش!

    او هم می‌دانست! گفته بود که به خاطر شما مانده‌ام اما به سالگرد نمی‌رسم!

    اما نگفتید که ما به که تکیه کنیم، بعد از شما دو نفر!

    او هم رفت!

    عمه می‌گفت لحظات آخر نام تو را از زبانش شنیده بود و برادرم می‌گفت خواب دیده بود که تو خوشحالی!

    نگفتید ما بعد از شما چه خواهیم کرد!

    ما

    فرزندانتان!

    دل به که ببندیم بعد از شما؟

    بابا یادت هست که می‌گفتی نماز والدینتان ترک نشود!

    چشم!

    ... رَّب ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانی صغِیراً: پروردگارا همان گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده! (اسرا/24)


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/6/18 - 2:8 ص : : : نظر


    تازه عزیز از دست داده باشی، یکی هم جلوی چشمانت در حال پر پر شدن باشد و کاری از دستت بر نیاید، دلت یک دنیا حرف داشته باشد و حتی نزدیک ترین ها هم پای درد دلت ننشینند، بنشینی، قرآن را باز کنی و بخوانی:

    فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ:پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید؟(الرحمن/13)محبت

    باز بخوانی و با لبخند تکرار کنی.

    آن وقت اگر گوش تیز کنی صدای ناله ی شیطان را می شنوی!

    پس با خودت تکرار کن تا بیشتر بسوزد!

    مگر محبت خدا را به سادگی بدست آورده ای که با این زخم های سطحی و زودگذر از دست بدهی؟!


    اللهم اشفع کل مریض...


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/6/7 - 7:30 ع : : : نظر


    در مهمانی خدا که شیطان دست و پایش بسته است، هم میشود خودت را بشناسی و هم بقیه را!امنوا

    کشف اخلاق بقیه لطفی ندارد، بیشتر به خودم فکر می کنم، مدام فکر می کنم شیطان که دستش بسته است پس اخلاقم در این ماه همان است که هست و دلم بیشتر می گیرد و آرزو می کنم که کاش ماه خدا زودتر تمام شود و باز این اشتباه ها و گناه ها را به گردن شیطان بیندازم!

    و مدام تکرار می کنم: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ ...: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا ...  ایمان بیاورید. (نساء/136)

     


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/5/27 - 4:0 ع : : : نظر

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >