سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

خاله سپرده بود به حرم امام حسین که رسیدم، از طرفش برای حضرت قاسم نذری بیندازم که باز هم بطلبد.

حواسم بود، پول هم در دستم، می‌دانستم که ضریح شش گوشه است، می‌دانستم که شهدای کربلا در کنار ضریح آقا یک ضریح بیشتر ندارند،‌ اما گفتم احتمالا ضریح قاسم علیه السلام جداست که خاله نذر خاصه به ایشان کرده و گفته است حتما به ضریح ایشان بیندازم.

از طواف شش گوشه که گذشتم، رسیدم به شهدای کربلا، قاسم کدامشان است؟!.

 


  • کلمات کلیدی : کربلا، زائر
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/9/14 - 1:49 ص : : : نظر


    کربلامیان روضه یادم افتاد، خیلی باکرامت است آقای ما.

    در سفر کربلا که دوست عزیزم، همسفرم بود، یک بعدازظهر خواستیم خریدها را تمام کنیم، سوغاتی بخریم و به قول گفتنی فایلش را ببندیم. به این خاطر خیلی عجله داشتیم.

    خرید کردیم اما موقع حساب و کتاب در هتل، دیدیم که 60هزارتومن پول کم است! نگو بین راه ظاهرا پول ها افتاده بودند و ما حالا در کشوری غریب با  60تومن کمبود پول، آن‌هم پول‌هایی که برای ریال به ریالش برنامه داشتیم چه می‌توانستیم بکنیم؟

    حدس میزدیم کجا باشد. صبح روز بعدش به در مغازه رفتیم، فروشنده دیروزی نبود، رویمان نشد بگوییم، اصلا چه میتوانستیم بگوییم، شاید پول آنجا نیفتاده بود!

    بی خیال بسیاری از خریدها شدیم و سعی کردیم همه چیز عادی جلوه کند، اما ما فقط تا آخر سفر15هزار تومن داشتیم! هردویمان سر جمع.

    یکی از هم اتاقی ها که از روسری های سوغاتی ما خوشش آمده بود گفت برای من هم یکی بخرید، پولش را هم داد و ما رو به روی در حرم امام حسین علیه السلام مغازه را نشان کرده بودیم، همانکه دیروز از آن‌جا روسری خریده بودیم، رفتیم و فروشنده خودش به ما گفت: یک سوال می پرسم ناراحت نشوید ها، شما دیروز اینجا آمدید برای خرید روسری، عجله داشتید، پول از کیفتان افتاد! من حرام خور نیستم، نمک گیر آقا هستم، پولتان دستم امانت بود، بیایید!

    گفت شما زائر آقا هستید، این اصل خاک تربت است، این‌هم برای شما.

    دوتا داد و ما متحیر بودیم، چه مهمان نواز است آقا که حرف به زبان نیامده ی ما را هم می‌شنود و جواب می دهد. دیروز بین خریدهایمان دلمان تربت اصل می‌خواست اما رئیس کاروان گفته بود از این دوره گردها نخرید، این‌ها اصل نیست و حالا بی منت و رایگان اصل تربت را به ما داده بود.

    فروشنده فقط یک چیز گفت: عجله نکنید. و در گوشم پیچید(فلاتستعجلون(انبیاء/37) )

    آقای ما هم مهمان نواز است‌، هم درس می‌دهد، هم دل می‌برد.

    دلم هوای حرم کرده اذن دوباره میدهی؟


  • کلمات کلیدی : کربلا، زائر
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/9/12 - 12:23 ع : : : نظر


    بین الحرمینبعضی اسم ها انگار تلنگری است که چیزی را در درونم می شکند و مرا یاد گذشته می اندازد و بعضی ها مرا یاد آینده و گروهی از اسم ها هم انگار نشانه است!

    بعضی اسم ها گاه و بیگاه در ذهنم تکرار می شوند. شاید این روزها تنوعشان زیاد شده باشد اما یک اسم که در دنیای مجازی به آن می گویند آی دی (ID) این چند روز ذهنم را درگیر کرده است!

    دچار!

    دچار اسم قشنگی است و مرا یاد کربلا می اندازد, یاد شش گوشه که دلم دچارش شد و در بین الحرمین ماند!

    آنجا که فریاد زد و کاش دعایش به اجابت رسیده باشد: ... رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ: پروردگارا ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نکنى مسلما از زیانکاران خواهیم بود.(اعراف/23)

     


  • کلمات کلیدی : زائر
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/7/6 - 1:4 ص : : : نظر


    قبرستان بقیعلحظات آخر بود و با خود تکرار می‌کردم، شاید دیگر هیچوقت نتوانم پا در حرم‌شان بگذارم!  

    باید چیزی می‌خواستم که بعدا حسرت نخورم که نخواسته ام! دست گذاشتم روی در و رو به روی ضریح امام موسی‌بن جعفر«علیه‌السلام» و فقط یک چیز از دلم گذشت و بر زبانم جاری شد!

    وساطت کنید به زیارت پدرتان بروم، امام جعفر صادق«علیه‌السلام»

    قبرستان بقیع

    امام‌های مظلومم...

     


  • کلمات کلیدی : زائر
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/7/1 - 11:16 ع : : : نظر


    به چشم سر نیامدی به پای دل در جای جای سفر همراهم بودی و من حضورت را حس می کردم.  هر منزل به یادت میگفتم  نایب الزیاره ام و لبخند محبتت جواز زیارتم بود و حالا که به شهرم بازگشته  ام، به دلم انداختی که سفرنامه را برایت بنویسم، پس به قلمم برکت عطا فرما! 


    در طول سفر، سه مسجد رفتیم و چهار امامزاده، یک قبرستان با شکوه و دو یادگار کربلا!

    مسجد سهله که می گویند امام ظهور کند آنجا منزل می گیرد!قبر آیت الله قاضی 

    مسجد کوفه که جای جایش علی علیه السلام را با عدلش حس می کردی!

    و مسجد امامزاده محمد علیه السلام برادر امام هادی که مسجد و امامزاده را یکی کرده اند!

    یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِد...: اى فرزندان آدم زینت های خود را به مساجد ببرید... (اعراف/33)

    زینتی جز دل گناهکار اما امیدوار به فضل الهی نداشتم و نماز تهیت می خواندم که پاک شوم.

     

    امامزاده عباس، سقای دشت کربلا، دو طفل مسلم و امامزاده محمد  علیهم السلام

    آنجا فقط تسبیح به دست بودم و چشم به مزارهای شریف و در ذهنم تکرار می شد: ... وَاذْکُر رَّبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْکَارِ:.. و پروردگارت را بسیار یاد کن و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبیح گوى. (آل عمران/41)

     

    قبرستان وادی السلام که هود و صالح از انبیاء الهی مدفون بودند و چه عرفایی که  آنجا آرام گرفته اند.

    وقتی باید رفت چه زیباست اینگونه رفتن که انا لله و انا الیه راجعون (بقره/156)

     

    و دو یادگار کربلا، تل زینبیه و خیمه گاه!

     

    مهمان خوان کرم دو امام و یک امامزاده شدیم.

    غذای حضرتی امیرالمومنین و حسین علیه السلام و عباس سالار عشق.

    و تنها زمزمه ام بود: رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ: پروردگارا من به هر خیرى که به سویم بفرستى سخت نیازمندم. (قصص/24) 

     

    از نزدیک با کارهای فرهنگی دو امام و یک امامزاده آشنا شدیم.

    حضرت علی، حسین و عباس علیهم السلام

    با امکانات کمشان و فعالیت های زیادشان عامل بودند:

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید باشد که رستگار شوید.  (حج/77)

    همسفران برایمان دو جلسه گذاشتند.

    یکی کلی برای اشنایی وبلاگ نویس ها و یکی هم دخترانه، برای آشنایی بیشتر وبلاگ نویسان خانم، اقایان هم برای خودشان همچین جلسه ای گذاشتند.

    می خواستند هرچه بیشتر با هم اشنا شوند و اهداف مشترکشان را پیگیری کنند: ... وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى ...: در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید. (مائده/2)

     

    یک نفر برایمان سخنرانی کرد.

    آیت الله صدیقی به طور اتفاقی هم هتلی مان در نجف شد و یک شب برایمان باب هایی از معرفت را باز کرد.

    و

    و دل را جا گذاشتم!

    کربلا، بین الحرمین.

     

    و از شما می خواهم این خاطرات را فراموش نکنم و به دعایم آمین بگویید:

    ....وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسَى أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا: و چون فراموش کردى پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهى که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند.  (کهف/24)

     

    از زائر به عزیز موسی بن جعفر علیه السلام(1)


  • کلمات کلیدی : قرآن، امام رضا، زائر
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/5/8 - 10:0 ص : : : نظر

       1   2      >