سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

هرچه خوانده‌بودم را مرور کردم، آیه آیه‌اش را! هیچ جایش برای یک مسافر که قصد رفتن دارد و آدمی که دلش می‌سوزد و می‌داند که او با رفتنش رشد می‌کند و نباید جلویش را گرفت،‌ ندیدم!

نه خوانده‌ام نه به گوشم رسیده‌است.

هیچ جای قرآن ننوشته بود

فی امان الله (بی‌منبع)


شما اگر دیدید، خواندید، برایم بگویید


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/9/20 - 11:2 ع : : : نظر


    خاله سپرده بود به حرم امام حسین که رسیدم، از طرفش برای حضرت قاسم نذری بیندازم که باز هم بطلبد.

    حواسم بود، پول هم در دستم، می‌دانستم که ضریح شش گوشه است، می‌دانستم که شهدای کربلا در کنار ضریح آقا یک ضریح بیشتر ندارند،‌ اما گفتم احتمالا ضریح قاسم علیه السلام جداست که خاله نذر خاصه به ایشان کرده و گفته است حتما به ضریح ایشان بیندازم.

    از طواف شش گوشه که گذشتم، رسیدم به شهدای کربلا، قاسم کدامشان است؟!.

     


  • کلمات کلیدی : کربلا، زائر
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/9/14 - 1:49 ص : : : نظر


    کربلامدتها قبل از سفر گفته بودند، رفتی اشک‌هایت را برای کربلا نگه دار. روضه هایی که بلدی را بخوان، تکرار کن، یادت باشد. حاجت های همه را بنویس انجا بگویی ها کسی از قلم نیفتد. یادت نرود، قرآن ببر، مفتایح ببر، مفاتیح آنان عربی است،‌درگیر می‌شوی، خودت مفاتیح بردار. زیارت عاشورا یادت نرود. نخوابی!  حرف نزنی! با وضو باشی‌ها!

    یادت باشد آنجا دیگر شاید تکرار نشود، ادب کن، زیاد دعا بخوان، نماز بخوان. مات نشوی ها، حواست باشد!

    و ما در بدو ورود، وقتی از آخرین اتاق گشت رد شدیم، با خیل عظیم جمعیت وارد محوطه شدیم، سمت چپ حرم عباس«علیه‌السلام» بود و صدها قدم آن‌طرف تر حرم امام حسین«علیه‌السلام»

    و من هیچ حرفی، هیچ دعایی، هیچ نذری یادم نبود، حتی در طول این سه شبانه روز هیچ روضه‌ای به زبانم جاری نشد. نصایح فایده نکرده بود، مات شده بودم، مات.

    تنها ذکر مداومم آن‌جا سلام زیارت عاشورا بود.

    السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین«علیهم السلام»



  • کلمات کلیدی : کربلا
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/9/13 - 1:41 ص : : : نظر


    کربلامیان روضه یادم افتاد، خیلی باکرامت است آقای ما.

    در سفر کربلا که دوست عزیزم، همسفرم بود، یک بعدازظهر خواستیم خریدها را تمام کنیم، سوغاتی بخریم و به قول گفتنی فایلش را ببندیم. به این خاطر خیلی عجله داشتیم.

    خرید کردیم اما موقع حساب و کتاب در هتل، دیدیم که 60هزارتومن پول کم است! نگو بین راه ظاهرا پول ها افتاده بودند و ما حالا در کشوری غریب با  60تومن کمبود پول، آن‌هم پول‌هایی که برای ریال به ریالش برنامه داشتیم چه می‌توانستیم بکنیم؟

    حدس میزدیم کجا باشد. صبح روز بعدش به در مغازه رفتیم، فروشنده دیروزی نبود، رویمان نشد بگوییم، اصلا چه میتوانستیم بگوییم، شاید پول آنجا نیفتاده بود!

    بی خیال بسیاری از خریدها شدیم و سعی کردیم همه چیز عادی جلوه کند، اما ما فقط تا آخر سفر15هزار تومن داشتیم! هردویمان سر جمع.

    یکی از هم اتاقی ها که از روسری های سوغاتی ما خوشش آمده بود گفت برای من هم یکی بخرید، پولش را هم داد و ما رو به روی در حرم امام حسین علیه السلام مغازه را نشان کرده بودیم، همانکه دیروز از آن‌جا روسری خریده بودیم، رفتیم و فروشنده خودش به ما گفت: یک سوال می پرسم ناراحت نشوید ها، شما دیروز اینجا آمدید برای خرید روسری، عجله داشتید، پول از کیفتان افتاد! من حرام خور نیستم، نمک گیر آقا هستم، پولتان دستم امانت بود، بیایید!

    گفت شما زائر آقا هستید، این اصل خاک تربت است، این‌هم برای شما.

    دوتا داد و ما متحیر بودیم، چه مهمان نواز است آقا که حرف به زبان نیامده ی ما را هم می‌شنود و جواب می دهد. دیروز بین خریدهایمان دلمان تربت اصل می‌خواست اما رئیس کاروان گفته بود از این دوره گردها نخرید، این‌ها اصل نیست و حالا بی منت و رایگان اصل تربت را به ما داده بود.

    فروشنده فقط یک چیز گفت: عجله نکنید. و در گوشم پیچید(فلاتستعجلون(انبیاء/37) )

    آقای ما هم مهمان نواز است‌، هم درس می‌دهد، هم دل می‌برد.

    دلم هوای حرم کرده اذن دوباره میدهی؟


  • کلمات کلیدی : کربلا، زائر
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/9/12 - 12:23 ع : : : نظر


    مرگ در نظر قاسم علیه السلام از عسل شیرین تر بود.

    خدایا مرگ ما راه هم در راه خودت قرار بده.

    «وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ * وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ: اگر هم در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، آمرزش و رحمت خدا، از تمام آنچه آنها جمع آورى میکنند، بهتر است!»

    (آل عمران/157-158)


  • کلمات کلیدی : کربلا
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/9/11 - 1:37 ص : : : نظر

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >