نمیدانم چرا این روزها قرآن که میخوانم، بعد از چند لحظه اشک مهمانم میشود و در گوشم می پیچد: ... إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا...: در حقیقت خدا همه گناهان را می آمرزد. (زمر/53)
خدا میبخشد، کوهی به کاهی...
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/5/19 - 1:17 ع : : : نظر
ماه وبلاگم است، ماه قرآن و به نظرم فرصت خوبی بود که وقتی ختم قرآن می کنم آیات بیشتری را با زندگی تطبیق دهم و پست های خوبی در بیاورم اما قلمم خشکیده!
هر آیه را می بینم فکر میکنم چقدر مناسب است و آیه ی بعدی و آیات بعد...
ولی هنوز نتوانسته ام انتخاب کنم!
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ ...: ماه رمضان [همان ماه] است که در آن قرآن فرو فرستاده شده است [کتابى ] که مردم را راهبر و [متضمن] دلایل آشکار هدایت و [میزان] تشخیص حق از باطل است (بقره/185)
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/5/17 - 3:48 ص : : : نظر
به چشم سر نیامدی به پای دل در جای جای سفر همراهم بودی و من حضورت را حس می کردم. هر منزل به یادت میگفتم نایب الزیاره ام و لبخند محبتت جواز زیارتم بود و حالا که به شهرم بازگشته ام، به دلم انداختی که سفرنامه را برایت بنویسم، پس به قلمم برکت عطا فرما!
در طول سفر، سه مسجد رفتیم و چهار امامزاده، یک قبرستان با شکوه و دو یادگار کربلا!
مسجد سهله که می گویند امام ظهور کند آنجا منزل می گیرد!
مسجد کوفه که جای جایش علی علیه السلام را با عدلش حس می کردی!
و مسجد امامزاده محمد علیه السلام برادر امام هادی که مسجد و امامزاده را یکی کرده اند!
یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِد...: اى فرزندان آدم زینت های خود را به مساجد ببرید... (اعراف/33)
زینتی جز دل گناهکار اما امیدوار به فضل الهی نداشتم و نماز تهیت می خواندم که پاک شوم.
امامزاده عباس، سقای دشت کربلا، دو طفل مسلم و امامزاده محمد علیهم السلام
آنجا فقط تسبیح به دست بودم و چشم به مزارهای شریف و در ذهنم تکرار می شد: ... وَاذْکُر رَّبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْکَارِ:.. و پروردگارت را بسیار یاد کن و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبیح گوى. (آل عمران/41)
قبرستان وادی السلام که هود و صالح از انبیاء الهی مدفون بودند و چه عرفایی که آنجا آرام گرفته اند.
وقتی باید رفت چه زیباست اینگونه رفتن که انا لله و انا الیه راجعون (بقره/156)
و دو یادگار کربلا، تل زینبیه و خیمه گاه!
مهمان خوان کرم دو امام و یک امامزاده شدیم.
غذای حضرتی امیرالمومنین و حسین علیه السلام و عباس سالار عشق.
و تنها زمزمه ام بود: رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ: پروردگارا من به هر خیرى که به سویم بفرستى سخت نیازمندم. (قصص/24)
از نزدیک با کارهای فرهنگی دو امام و یک امامزاده آشنا شدیم.
حضرت علی، حسین و عباس علیهم السلام
با امکانات کمشان و فعالیت های زیادشان عامل بودند:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: اى کسانى که ایمان آوردهاید رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید باشد که رستگار شوید. (حج/77)
همسفران برایمان دو جلسه گذاشتند.
یکی کلی برای اشنایی وبلاگ نویس ها و یکی هم دخترانه، برای آشنایی بیشتر وبلاگ نویسان خانم، اقایان هم برای خودشان همچین جلسه ای گذاشتند.
می خواستند هرچه بیشتر با هم اشنا شوند و اهداف مشترکشان را پیگیری کنند: ... وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى ...: در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید. (مائده/2)
یک نفر برایمان سخنرانی کرد.
آیت الله صدیقی به طور اتفاقی هم هتلی مان در نجف شد و یک شب برایمان باب هایی از معرفت را باز کرد.
و
و دل را جا گذاشتم!
کربلا، بین الحرمین.
و از شما می خواهم این خاطرات را فراموش نکنم و به دعایم آمین بگویید:
....وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسَى أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا: و چون فراموش کردى پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهى که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند. (کهف/24)
از زائر به عزیز موسی بن جعفر علیه السلام(1)
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/5/8 - 10:0 ص : : : نظر
به چشم سر نیامدی به پای دل در جای جای سفر همراهم بودی و من حضورت را حس می کردم. هر منزل به یادت میگفتم نایب الزیاره ام و لبخند محبتت جواز زیارتم بود و حالا که به شهرم بازگشته ام، به دلم انداختی که سفرنامه را برایت بنویسم، پس به قلمم برکت عطا فرما!
سفر عشقمان از دوشنبه 27 تیرماه شروع شد و دوشنبه 3 مرداد به پایان رسید، با شوق رفتیم و با بهت برگشتیم!
سه شب مهمان نجف اشرف و مولای بی رقیب بودیم، سه شب غرق محبت حسین و یک شب مبهوت اجازه ی حضور در کاظمین که به هرکس گفتیم متعجب شد که چطور اجازه دادند یک شب تا صبح در حرمشان بمانید! و ما در جواب فقط می گفتیم:
... هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ...: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مىکنم.. (نمل/40)
غمگین مظلومیت سه امام همام شدم!
نجف: امیر المومنین(علیه السلام) که هنوز علما به توافق نرسیده اند که چه کسی نماز جماعتش را بخواند و نماز را اغلب شکسته می خوانند و فقرا که زیادند و امام ما نمی پسندیدند، مظلومیتش، فریاد درگلوی مبارکش را می شد در ایوان طلا دید، همانجا که می گویند عجب صفایی دارد.
سامرا: امام هادی و حسن عسگری علیهم السلام که جد و پدر صاحب الزمان عج الله هستند و کل شهر سنی نشین است و گنبدشان را زده اند، گرمایش همراه با غم بود، همه ی زائران دل غمین بودند. آنجا بیش از یک ساعت اجازه ی ماندن نداشتیم چون امنیت پایین بود.
و ندایی در درونمان تکرار می کرد: وَمَن کَفَرَ فَلَا یَحْزُنکَ کُفْرُهُ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ... : و هر کس کفر ورزد نباید کفر او تو را غمگین گرداند بازگشتشان به سوى ماست ... (لقمان/23)
غبطه خور ساکنین در جوار ملکوتی دو امام مهربان و یک امامزاده ی با وفا شدم!
نجف: آرزویم ماندن در جوار پدرم بود، غم داشت ولی غمش کمرشکن نبود، شیعیان آنجا مظلوم و مهربان بودند.
کربلا: پیش سلطان عشق و عباس یار با وفای امام، مگر می شود نخواهی بمانی؟
دیدنشان روح را جلا می دهد و فکر اخرت را زیاد می کند، برای من که فراموش کارم، بودن در جوارشان ذکر مدام است، خوانده ام: ... فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ: زنهار تا این زندگی دنیا شما را نفریبد و زنهار تا شیطان شما را مغرور نسازد. (لقمان/33)
ادامه دارد...
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/5/6 - 2:29 ع : : : نظر
تمام مسیر رفت و برگشت منتظر فرصت بودم تا از این سفر معنوی بنویسم، اما حالا که فرصت هست، به بهت رسیده ام
یکی از دوستان که قبلا رفته بود گفت بیایی چند روز که بگذرد دیگر باور نمیکنی که یک هفته آنجا مهمانشان بودی و آن وقت اشک مهمان همیشگیات میشود!
هنوز چند روز نگذشته اما حال عجیبی دارم: بهت، غم، دلتنگی، اینجا همه چیز سیاه است، تاریک است، دلم نجف میخواهد، کربلا، کاظمین، دلم مظلومیت سامرا را میخواهد و گرمایش را که پوست را میسوزاند یعنی با پای دل بیا!
دلم در بین الحرمین ماند، آنجا که در ذهنم تکرار میشد، فخلع نعلیک:
... فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ...: ... پاىپوش خویش بیرون آور که تو در وادى مقدس ...هستى. (12/طه)
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/5/5 - 2:11 ع : : : نظر