زندگی خوش رنگ نیست و من اصلا این روزها رو دوس ندارم!
یک موضوعی پیش اومده که کلی فکرم رو مشغول کرده، دیروز دوستم گفت مگه خودت عقل نداری؟ فکر کردم دیدم، خیلی وقته که عقلم رفته مرخصی! حالا نمی دونم با چی فکر کردم؟ عقله حتی اینقدر ازم حساب نمی بره که بهش بگم برگرد، برگرده!
بعدش می بینم ای دل غافل! اگر دردم یکی بودی چه بودی؟ دلم برای خودش دلی دلی کنان می خونه:
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده صید و صیاد رفته باشد!
واقعا دست عشق از دامن دل دور بادها!
آخه بدتر اینه که نمی دونم عاشق کی شده؟!
همیشه موقع امتحانا قاطی می کردم اما تا حالا اینقدر درصدش بالا نبود!
یکی نیست بگه بچه برو درست رو بخون!
الهی«أین المفر؟!.»
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 88/4/18 - 12:28 ص : : : نظر
در ختم قرآنی که چند وقت پیش شرکت کردم و شروع به قرائت آن، قرار بر این بود که آیه هایی که به نظرمان زیبا می آید را بنویسیم:
تمام آیه ها زیبا هستند، اما غذای روح انسان گاهی فقط یک آیه یا یک سوره است، و بهره ی من از این فیض عظیم، شاید تنها این سوره باشد، اما به خودی خود، هیچ دور نیست که راه نجاتم هم در همین سوره مشخص شده باشد!
سوره ای که روحم را جلا داده است و چندی است که با آن زندگی می کنم، سوره مبارکه صف!
تا به حال آن را خوانده ای؟ مخصوصا ایه دوم و سومش را: یا ایها الذین امنوا لم تقولون مالا تفعلون(2) کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون(3)
اما نه! کل سوره زیباست، مگر یک آیه یا دو آیه است؟!.
آیه چهار را بخوان، خدا چقدر واضح با من و تو حرف زده!
ببین راه نجات را گفته!
از ظهور حضرت (صاحب الامر) هم صحبت شده!
معجزه است! ببین به چه زیبایی الگوها را معرفی کرده!
اگر نخواندی یک بار بخوان و اگر خواندی یکبار دیگر با این دید که گفتم بخوان! فقط چند لحظه وقت می خواهد!
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِوَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکِیمُ(1) یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ(2) کبرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ(3) إِنَّ اللَّهَ یحِب الَّذِینَ یُقَتِلُونَ فى سبِیلِهِ صفًّا کَأَنَّهُم بُنْیَنٌ مَّرْصوصٌ(4) وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یَقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنى وَ قَد تَّعْلَمُونَ أَنى رَسولُ اللَّهِ إِلَیْکمْفَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْوَ اللَّهُ لا یهْدِى الْقَوْمَ الْفَسِقِینَ(5) وَ إِذْ قَالَ عِیسى ابْنُ مَرْیمَ یَبَنى إِسرءِیلَ إِنى رَسولُ اللَّهِ إِلَیْکم مُّصدِّقاً لِّمَا بَینَ یَدَى مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشرَا بِرَسولٍ یَأْتى مِن بَعْدِى اسمُهُ أَحْمَدُفَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ(6) وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ الْکَذِب وَ هُوَ یُدْعَى إِلى الاسلَمِوَ اللَّهُ لا یهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِینَ(7) یُرِیدُونَ لِیُطفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کرِهَ الْکَفِرُونَ(8) هُوَ الَّذِى أَرْسلَ رَسولَهُ بِالهُْدَى وَ دِینِ الحَْقِّ لِیُظهِرَهُ عَلى الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشرِکُونَ(9) یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلى تجَرَةٍ تُنجِیکم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ(10) یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلى تجَرَةٍ تُنجِیکم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ(10) تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ تجَهِدُونَ فى سبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِکمْ وَ أَنفُسِکُمْذَلِکمْ خَیرٌ لَّکمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ(11) یَغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَ یُدْخِلْکمْ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الأَنهَرُ وَ مَسکِنَ طیِّبَةً فى جَنَّتِ عَدْنٍ ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(12) وَ أُخْرَى تحِبُّونهَانَصرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌوَ بَشرِ الْمُؤْمِنِینَ(13) یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا کُونُوا أَنصارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسى ابْنُ مَرْیمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصارِى إِلى اللَّهِقَالَ الحَْوَارِیُّونَ نحْنُ أَنصارُ اللَّهِفَئَامَنَت طائفَةٌ مِّن بَنى إِسرءِیلَ وَ کَفَرَت طائفَةٌفَأَیَّدْنَا الَّذِینَ ءَامَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصبَحُوا ظهِرِینَ(14)
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 88/4/2 - 1:11 ص : : : نظر
این روزها خیلی سخت می گذره، سخت و تلخ!
غمت وقتی غم ملی باشه، واقعا غمهای خودت رو از یاد می بری!
این روزها معلوم نیست که به کجا داریم می ریم!
امروز که رفته بودم اولین امتحان پایان ترم رو بدم، دیدم جلوی در دانشگاه شلوغ بود، حتی دیگه نمی گذاشتن اتوبوس ها وارد محوطه ی بزرگ دانشگاه بشن!
جلوی در پسرها با لباس مشکی داشتن خرما پخش می کردن و دخترها با مانتو و شلوار مشکی، داشتن عکس یه پسر رو نشون میدادن و یک پلاکارد دستشون بود: «به کدامین گناه، به کدامین جرم، به کدامین ...»
و در بین حرفهایشان هر از گاهی فریاد میزدند که به خاطر هم دانشگاهی تون، که شهید شده، امتحانات رو لغو کنید!
راه قانونی اعتراض به این اغتشاشات اینه؟!.
در سلف چند نفر از همکلاسی ها نشسته بودند، بی خیالِ اینکه کمتر از بیست دقیقه دیگه امتحان شروع می شه!خونسرد و آروم!
به منم گفتن، اگه فرزند زمانی باید امتحانات رو لغو کنی، نده! اعتراض کن!
به نظرم اصلا کارشون منطقی نیومد!
مگه رهبر معظم انقلاب، نفرمودن که عاملان اغتشاش، مقصر اصلی این خون های به ناحق ریخته شده اند؟
ما می خواهیم انتقام از کی بگیریم؟
از چی؟
اگه الان جلوی این اغتشاش ها سر فرود بیاریم و اطاعت کنیم، دیگه باید قید این نظام رو بزنیم!
هرکی رفت توو خیابون و جیغ و داد کرد باید حرفش رو گوش داد؟
حتی در تربیت بچه هم می گن این روش غلطه چه برسه به آدم بزرگ!
من و خیلی از بچه ها رفتیم و امتحانمون رو دادیم! موقع خروج هم، هنوز همون ها جلوی در بودند، گفتند امتحان برگزار شد؟
گفتم: بله
پرسید: شما دادید؟
گفتم: بله! چرا ندم، حقمه و باید امتحان رو می دادم!
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 88/3/30 - 3:23 ع : : : نظر
اعتکاف علمیم خیلی خوب بود، اما خب از دنیای مجازی نمیشه به کل خداحافظی کرد،بالاخره باید بیایی و چک میل کنی، بیایی و مطلبی رو که می خوای برای دوستت بفرستی!
و گاهی هم ووبلاگت رو به روز کنی!
دیگه طاقتم طاق شد و اومدم بگم بابا چقدر به این دولت نهم انتقاد می کنن! چشمشون رو بستن و هی حرف می زنن!
چه وضع طرفداری از کاندیداتورهاست!
این که اوون رو ضایع می کنه اوون این رو! طرفدارا هم از همه بدتر، همدیگه رو تیکه پاره می کنن!
انگار نه انگار که اوون رئیس جمهوری که الان علم حمایت ازش رو با پارچهی سبز برداشتین گفته بود گفت و گوی تمدنها
خودتون که اصلا متمدنانه عمل نمی کنین!
هنوز هیچی نشده می زنین مخالف ها رو تیکه پاره می کنن، وای اگه به قدرت برسین!
حتی اگر حرف کاندیداتور ها رو گوش ندیم، و فقط واییسم ببینیم طرفدارا چه حرفی دارن وضع مشخص می شه!
رسالت فرزند زمانیم به این بود که بیام و یه سری حرفها رو بزنم!
این مطالب رو هم اگه فقط چند لحظه وقت داشته باشین، بخونین خیلی به نظرم مفیده!
http://www.khabarnevis.com/top_stories/100.html
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 88/3/4 - 10:45 ع : : : نظر
می خوام اعتکاف کنم، فرزند زمان شدن به این راحتی ها که فکر می کردم نبود!
این دوسه روزه احساس می کنم خیلی باید بیشتر بخونم، بدونم، سوال کنم، همیشه می خوندم که (نخستین گم کنند آنگاه جویند// تو چون چیزی نکردی گم چه جویی)
از امروز تا هفته بعد این موقع دیگه نمی خوام بیام اینترنت، یا به قول بچهها نت!
می خوام فقط کتاب بخونم، یکی از اساتیدمون می گفتن که در خوندن کتاب، نوری از کتاب است که به قلبت می ره و مفاهیم رو خوب می فهمی که تو نت اوون نور نیست! الان یه چند وقتیه که (حدودا شش ماه) من این نور رو حس نمی کنم! هیچ حس نمی کنم که علمم بالا رفته! سوادم زیاد شده!
یه جریاناتی شد که حس کردم واقعا باید برم بالا، هدفم، برنامهام، همه چیزم برای آینده در گروی همین چندلحظههاست که توو وبگردیهام دارم از دست می دم، و الان احساس نیاز شدید می کنم!
یه چیزی گم کردم! چیزی که این دنیای مجازی بهم نمی ده! همه می گن هر لحظه که بخوای دنیایی از اطلاعات جلوت هست، اما نه من این همه اطلاعات رو نمی خوام، حداقل الان نمی خوام!
شنیدم که اعتکاف انواع مختلف و زمان های مختلف داره! منم نوع علمی ش رو انتخاب کردم و زمان یک هفته ای رو!
شاید کم باشه شایدم خیلی زیاد!
اما مهم اینه که ببینم توو این یه هفته چقدر می تونم بخونم! و اوون نور رو حس کنم!
دلم برای خودم تنگ شده، نه اینکه گم کرده باشم، نه! اما فکر می کنم، حضرت امیر(علیه السلام) خوب فرمودن که بهشت بهای تنهای شماست جان شما بهایی بیشتر از اوون داره! و خوب گفته اند که بهشت را به بها دهند نه به بهانه!
پس این گوی و این میدان!
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 88/2/15 - 1:38 ص : : : نظر