سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

قرآن به سر گرفته بودیم و ایستاده منتظر بودیم که حاج آقا امام زمان را بگویند که ماهم تکرار کنیم و به حق شب عزیز و حرمت نام ایشان خدا بهترین ها را نصیبمان کند که یک دفعه گفت، فقط سادات بایستند، بقیه بنشینند.

بغض غریبی گلویم را فشرد.

حاج آقا گفت: بگویید ما فامیل هستیم و مگرنه اینکه سر زدن به فامیل جزو اولیات اسلام است، چرا صله رحم  نمیکنی آقا!

درد عجیبی میان روحم پیچید.

همانطور که غریبانه نشسته بودم و حسرت می خوردم، گفتم: آقا ما که سید نیستیم، اما در راه مانده که هستیم، مگر آیه قرآن نیست، مگر از بدیهیات دین اسلام کمک به در راه مانده نیست؟ اصلا آیه قرآن احسان و نیکی به اقوام را در کنار در راه مانده آورده!

و من در راه مانده ام، کمکم کن

وَ اعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا:و خدا را بپرستید و چیزى را با او شریک مگردانید و به پدر و مادر احسان کنید و درباره خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه خویش و همسایه بیگانه و همنشین و در راه ‏مانده و بردگان خود [نیکى کنید] که خدا کسى را که متکبر و فخرفروش است دوست نمی دارد.(نساء/36)


  • کلمات کلیدی : قرآن، امام زمان
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 91/5/19 - 2:22 ص : : : نظر


    نزدیک سحر است و عزیزی در این وقت عزیز، مرا یاد گذران عمر انداخت!یاد این شعر که مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو، یادم از کشته خویش امد و هنگام درو!

    این که سنم از دیروز بیشتر شده، عقلم چه؟ و اینکه آیا ماه رمضان بعدی را درک خواهم کرد؟

    ماه بهار وبلاگم است، بهار دلم چه؟

    شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ:ماه رمضان [همان ماه] است که در آن قرآن فرو فرستاده شده است [کتابى ] که مردم را راهبر و [متضمن] دلایل آشکار هدایت و [میزان] تشخیص حق از باطل است. (بقره/185)


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 91/5/16 - 3:42 ص : : : نظر


    گفت: شوخی میکنی، یعنی باور کنم که هردو را از دست داده ای؟

    اشک هایی که این روزها بهانه ای برای جاری شدن می خواستند را نمی دیدید، پنهانشان کرده بودم، گفتم: بله، با تعجب ادامه داد، چطور؟ تصادف کردند؟

    و من تلخ ترین اتفاقات عمرم را برایش مرور کردم و او از غم تکرار مصیبتم خبر نداشت.

     

    و فکری میان اشک هایم دوید: باید حواسم به کسانی که عزیز از دست داده اند و مثل من شده اند، بیشتر باشد.

    فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ: و اما [تو نیز به پاس نعمت ما] یتیم را میازار(ضحی/9)

     

     


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 91/4/9 - 3:10 ع : : : نظر


    ساعت نیمه شب است، نیمه شب شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام که باب الجواد به اذن ایشان بود، همچون کودکان پربهانه منتظر رخصتی دوباره ام اما با خودم می گویم کار به دل افتادن است، باید دل کاره ای باشد در این جا و حرمتی بیابد و دست ها با هم همراه شوند، دست و دل

    این میان بین نوشتن مطالب در خصوص خبر دیدار با علما در جشنواره امام من، حاصل صحبت هایشان برایم باب جدیدی باز شد که البته اذن این باب را هم خود امام داده اند، شک ندارم.

    الان در انتخاب اسمش مانده ام که یک نفر خوش ایده از همان نیمه شب تا همین الان، دم صبحی برای اسم دلیل و منطق میاورد اما اسم ها به دلم نمی نشیند

    آخر قرار شد که دل را صاف کنم، هرچه نشست همان شود.

    و دل ایا صاف خواهد شد؟ باید توبه کنم.

    فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیم: پس اگر  توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند راه برایشان گشاده گردانید زیرا خدا آمرزنده مهربان است. (توبه/5)


    ساعت صبح است! 


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 91/3/27 - 5:10 ص : : : نظر


    ساعت یک ربع به اذان صبح است، خوابم پریده!

    داشتم به این فکر می کردم که شماره بعد باب الجواد (علیه السلام) را در مورد امام هادی(علیه السلام) بنویسیم که ابن الرضای ثانی است و ما هم در شماره قبل هرچه کردیم قلممان حرمت ورود به ساحتشان را نداشت و حتی یادداشت سردبیر هم که خودم نوشتم وقتی منتشر شد باورکردنی نبود برایم که کلمه ای در مورد حضرت ننوشته بودم! یا در مورد میلاد حضرت امیر(علیه السلام) بنویسیم که باب الرضا(علیه السلام) هستند و واقعا از دوهفته نامه انتظار می رود در چنین روزی در مورد چنین عزیزی مطلب داشته باشند!

    که یک دفعه یاد دبیر تحریریه افتادم که گفته بود این شماره نیست و باید خودم تنهایی مطالب را جمع کنم و از آن طرف یاد فنی مان که استخاره کرده و دستمان را در حنا گذاشته است! اساسنامه که همچنان درگیرش هستم و آن برنامه یک ساله که طراح جلدمان خواسته را ننوشتم.

    همه با هم هجوم آوردند و خوابم پرید!

    ساعت اذان صبح است و قرآن در دست می خوانم:

    وَ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ‌ فِی الْبَحْرِ‌ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ، فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ‌ أَعْرَ‌ضْتُمْ ? وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُورً‌ا: : و زمانی که در دریا سختی و آسیبی به شما رسد، هر که را جز او می خوانید ناپدید و گم می شود، و هنگامی که شما را [با سوق دادنتان] به سوی خشکی نجات دهد [از خدا] روی می گردانید. و انسان [با اینکه الطاف خدا را همواره در زندگی خود لمس می کند] بسیار ناسپاس است.(اسرا/ 67)

    و با خود می گویم: کارگشایی جز خدا می خواهی؟


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 91/3/7 - 3:50 ص : : : نظر

    <      1   2   3   4   5   >>   >