سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

بی هیچ مقدمه ای مهمان کرده بود، نه ره توشه ای داشتم، نه نذری که به خاطرش دلتنگ باشم و قصد زیارت کنم و نه حاجتی به یادم می آمد!پنجره فولاد
نشستم رو به رویش و مات نگاهش کردم که یک دفعه دختری جلو آمد و با دلـتنگی گفت: می شود برای من نماز حاجت بخوانید؟ مسافرم باید بروم و شما به جای من بخوانید!
نه پرسیدم حاجتت چیست و نه حتی اسمی از او! فقط قبول کردم!
خودش فرستاده بود پس هم نامش را می دانست و هم حاجتش را و من فقط وسیله بودم.

نماز تمام شد و من به جای کسی که نمی شناختم نیت کرده بودم و به جای دعا از طرف او سکوت کردم!

بعد به یاد این آیه افتادم:
قُلْ: ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبّى لَوْلا دُعآؤُکُمْ: بگو: اگر دعایتان نبود، پروردگارتان چه اعتنایى به شما داشت. (فرقان/77)

رو به روی پنجره فولاد بودم و تنها حاجتم از دل به زبانم آمد!


  • کلمات کلیدی : قرآن، امام رضا
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/2/11 - 2:21 ع : : : نظر


     هر روز خبر‌های جدید می‌آید، هر روز کشتار جدی‌تر و جدید‌تر و هر روز خبر‌ها دردناک‌تر می‌شود. هر روز مظلوم‌تر می‌شوند و هر روز فشار‌ها بیشتر می‌شود. عکس‌های این ظلم گستری را می‌بینم و می‌سوزم. کار دشوار شده‌است که یاری می‌خواهند، همین پری روز خواندم که پزشک زن بحرینی درخواست کمک کرده بود.  بحرین

    اما باور نمی‌کنم همین‌ها که هر روز به خاک و خون کشیده‌ می‌شوند، هر روز مقاوم‌تر می‌شوند! فکر می‌کردم همان روزهای اول مقاومت دست از کار می‌کشند و تسلیم می‌شوند اما مقاومتشان مرا یاد این آیه انداخت: «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی: (پیامبرمن) بگو: من یک موعظه برای شما دارم و آن این است که شما (خالص) دونفر یا تنهایی برای خدا قیام کنید.» (سباء/46) 

    دیگر تحمل شنیدنشان را نداشتم، دلتنگ بودم و قرآن آرامم کرد:

    «و نرید ان نمن علی الذّین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکنّ لهم فی الارض: و ما اراده کردیم به کسانی که در روی زمین تضعیف شده اند نعمتی گران، ارزانی داریم و آنان را پیشوایان (راستین) و آنان را وارثان گردانیم. »(قصص/4-5)

    و وعده‌ی خدا حق است!

     به دعوت وبلاگ موج جبهه جهادگران سایبری به این موج وبلاگی پیوستم و از وبلاگ‌های: و دلم می‌گوید، شوند، کاتب باشی، آغاز در نهایت و وادی دعوت می‌کنم که به موج بپیوندند.


  • کلمات کلیدی : قرآن، موج
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/2/2 - 2:19 ص : : : نظر


    به نام هوالباقی

     السلام علی اهل لااله الا الله مِن اهل لا اله الاالله(1) پیامبر فرموده الان بهتر می‌شنوی!(2) پس به قول تلقین گو، روحی ابن روح اسمع!

    مگر قرار نبود که به وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَ(نساء/1) عمل کنی و یادت رفته که چه گفتی؟ گفتی که  از نشانه‌های خدایی، از جان من، روحی!(روح من)، که با تو به  لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا (روم/21) خواهم رسید. حالا که به وعده‌ات عمل نکردی و رفتی، خیال کردی فراموشت می‌کنم؟ مگر آدم بهشت را فراموش کرد که من با تو بودن را فراموش کنم؟ 

    تو به الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ  الْحَیَاةَ (تبارک/2) خدا رسیده بودی و فقط می‌خواستی مرا هم آگاه کنی، فهمیدنش چندان سخت نبود! بارت را بسته بودی، اما نمی‌خواستم بفهمم!

    وقتی که تمام درآمدت را انفاق می‌کردی، یک بار پرسیدم: چرا؟  ‌گفتی: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ (کهف/46) و زمانی که می‌خواستم جلوی این کار را بگیرم، گفتی: نشنیدی که قرآن چه گفته؟:"وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ"(انفال/28) می خواهی مرا از پاداش بزرگ محروم کنی؟ و تو نمی‌فهمیدی که صحبت محروم کردن از پاداش نبود، تاب دیدن انقطاعت را نداشتم.آسمان

    این روزها تازه می فهمم که چرا با آن همه مشغله و سختی و دردهایت کلاس قرآنت ترک نمی‌شد. خوانده بودی: فَاقروا ما تَیَسََّرَ مِنَ القرآن(مزمل/20) با چه شوری و هیجانی إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا را می‌خواندی و می‌گفتی:«و تو چه می‌دانی که روز قیامت چه روزی است؟» و تو چه می‌دانستی که در دل من چه قیامتی است!

    هر زمان که تاب دیدن درد کشیدنت را نداشتم و از بین آن همه حرف که می زدی فقط دردهایت را می‌فهمیدم، با خودم می‌گفتم حتما خودش نمی‌خواهد که خوب بشود و تو مقصر بودی، تو! که هر بار می‌خواستم برای خودت دعا کنی میگفتی: وَ انَّه هو أماتَ وَأحیا(نجم/44)

     و چه ساده بودم، وقتی برای تولدت  گفتم راه سعادتت را یافته ام و این آیه را خواندم: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ(صف/10)

    و تو چقدر خوشحال شدی! فکر کردم برای خودت خوشحال شدی اما تازه می‌فهمم خوشحالیت برای چه بود، تو مرا هم دربند خداخواهی کرده بودی! 

    یادت هست که هر وقت ترس خوب نشدنت دیوانه ام می کرد، برایم می‌خواندی: وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ (الشعراء/80) اگر خدا بخواهد شفا می دهد! و راست می‌گفتی، حالا بهتر می‌فهمم، حالا که جایت خالیست، اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ(زمر/62) شفای تو را در سفر قرار داد و دوای مرا در صبر!

    روحی!‌ اسمع! افهم! ثواب این قرائت قرآن را به تو هدیه می کنم:  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم* بسم الله الرحمن الرحیم*یس* وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ* إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ...

     

    پی نوشت:   

    1.      مستحبّ است انسان چون به قبرستان وارد میشود سلام کند؛ به اهل قبور: بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ السَّلاَمُ عَلَی أَهْلِ ...

    2.      عمربن ‌خطاب پرسید: آیا با کسانى سخن مى ‌گویید که مرده ‌اند و صداى شما را نمى ‌شنوند؟ پیامبر ص فرمود: شما از آن ها شنواتر نیستید، ولى آن ها قادر به جوابگویى نیستند.  (السیرة النبویه، ج‌2، ص‌638)

    3.     برداشت آزاد از روایت یک عشق (مردی که دیگر نیست!)


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/1/23 - 3:23 ع : : : نظر


    برای خیلی ها سوال شده است که کجا کار می کنم! من یک جا کار می کنم.

    آنجا یعنی جایی که کار می کنم، گاهی اوقات اگر غرق کار باشم و هنوز ناهار را گرم نکرده باشم همکارم می رود و گرمش می کند.محل کار

    اگر فراموش کرده باشم که ظرف های ناهار را بشویم، یک موقعی معاون رئیس می شوید و حواسم نباشد، گاهی هم چای می گذارد در کنار میز کارم، پرسیده است که چای دوست دارم یا نسکافه یا قهوه و من چای را ترجیح داده ام و او می گذارد! معاون، مسئول فنی هم هست و مشکلات رایانه را حل‌ می‌کند، فقط کافی‌ست اشاره کنیم.

    جایی که کار می کنم، رئیس زودتر از همه می آید و در را برایمان باز می کند.

    جایی که کار می کنم، منشی حتی یک استکان چای هم به مهمان ها نمی دهد اما مهربان ، دلسوز و جدی است و وظایفش را دقیق انجام می دهد و هر سوالی که داشته باشید تا جایی که بداند پاسخ می‌دهد و هر کمکی که بخواهید تا بتواند راهنمایی می‌کند!

    جایی که کار می کنم، هر روز موقع خداحافظی رئیس از اینکه وقتم را در آنجا گذرانده ام و کار کرده ام تشکر می کند.

    جایی که کار می کنم، همه به فکر ارتقاء کار هستند، کسی غیبت کسی را نمی‌کند و اگر کرد بقیه تذکر می‌دهند و همه به هم کمک می کنند.

    جایی که کار می کنم، مرا یاد این آیه می اندازد:

    تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم والعدوان و اتقوا الله ان الله شدید العقاب: یکدیگر را درکارهای نیک و احسان و پرهیزگاری یاری کنید و برگناه و ستم و تعدی همدست نشوید و از خدا بترسید که عقوبت او شدید است. (مائده/2) 


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/1/15 - 3:51 ع : : : نظر


    از قطع شدن تلفن تا صدای فریادش فاصله‌ای نبود، با جیغ‌هایش از خواب پریدم، تا طبقه‌ی سوم با سر رفتم و در آغوش گرفتمش، درد مادر مرده را مادر مرده می‌داند!

    سفر آخرت

    فریاد می‌کشید و من تنها می‌توانستم تجربه‌ام را به کار ببرم، در آغوش گرفته بودمش و برای تسکین دلش صلوات می‌فرستادم.

    و نزدیک غروب به منزل مادرش رفتیم، همان‌جایی که یک روز برای خواستگاریش رفته بودیم و وقتی رفته بود با داماد صحبت کند، پدرش عوض تعریف دختر فقط از فضایل مادرش می‌گفت اینکه زن زندگیست و مهربان است و دلسوز همه!

    از پله‌ها بالا رفتم، جلوی در ایستاده بود، همان دری که تا آخرین روز، مادرش با وجود پادردش تا آنجا بدرقه‌مان می‌کرد‌ و نشستم جایی که آن موقع نشسته بودم،‌ روز بله بوران که بر سر مهریه تفاهم نبود و در آخر مادرش به پدرش گفت: «شما کوتاه بیایید، حاج آقا» و پدر  به احترام مادر کوتاه آمده بود،‌ حالا این مادر نبود!

    همه گریه می‌کردند و من قرآن می‌خواندم:

    الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ: کسانی که چون مصیبتی به آنها رسید گفتند : ما از آن خدا هستیم و به او باز می گردیم.(بقره/156)

  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/1/11 - 12:55 ص : : : نظر

    <   <<   11   12   13      >