• وبلاگ : چند لحظه
  • يادداشت : مردي که ديگر نيست
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يه دوست 
    فراموشي عزيزترين عزيزي که فقط يک دونه تو عالم برا وجود بي نهايت ادمي هست!هرگز در قاموس نگاه هاي زيباي زيبانگران عالم پيدا نميشود!
    سلام
    لحظات شادي خدا را ستايش کن
    لحظات سختي خدا را جستجو کن
    لحظات آرامش خدا را مناجات کن
    لظات دردآور به خدا اعتماد کن
    و در تمام لحظات خداوند را شکر کن
    ..
    ..وب زيبا بود
    ما شا الله
    ..
    ..
    منتظر حضورت

    از شيخ بهايى نقل شده : ايشان روزى به قصد زيارت يكى از اهل حال كه در مقبره تخت فولاد منزل داشت ازاصفهان بيرون رفت . چون به خدمت آن شخص عارف رسيد و مشغول صحبت شدند، مرد عارف براى شيخ نقل كرد:
    روز گذشته امر عجيبى در اين جا واقع شد كه من شاهد آن بودم ! قضيه چنين بود: ديدم جماعتى جنازه اى را آوردند و در فلان موضع دفن نمودند و رفتند،«موضع دفن را به شيخ بهايى نشان داد».
    مى گويد: ساعتى نگذشت نا گاه بوى خوشى به مشامم رسيد كه از بوهاى عالم دنيا نبود! متحير شدم و از چپ و راست در صدد بر آمدمكه بدانم آن بو از كجا است .
    ناگهان جوان خوش صورتى را ديدم كه در لباس سلاطين وصاحبان ثروت به جانب آن مقبره كه تازه صاحب آن را دفن كرده بودند در حركت است ،وقتى كنار قبر رسيد ناگهان داخل آن شد! زمانى نگذشت كه بوى زننده اى به مشامم رسيدكه در تمام عمر خود بدتر و گندتر از آن نديده بودم . به دنبال آن بر آمدم ديدم سگي سياه و بدهيبتى به سوى همان قبر در حركت است و داخل آن شد.
    از اين قضيه تعجبكردم ! در فكر فرو رفتم و متحير بودم . ناگاه ديدم آن جوان كه اول داخل قبر شده بودبا لباسهاى پاره پاره و بدن مجروح و خون آلود بيرون آمد! از همان راهى كه آمده بودشروع به رفتن كرد. من از خود را به او رسانيدم درخواست و التماس نمودم كه حقيقت اينامر را برايم بيان كند. گفتم : تو كيستى ؟ آن سگ چه بود و چرا داخل قبر شديد؟ چرابيرون آمدى و بدنت مجروح شده است ؟
    در جواب گفت : من اعمال نيك اين ميت بودم ! ماءموريت داشتم با او رفاقت نمايم ، آن سگ سياه و بدهيبت ، اعمال زشت و ناصالح اوبود كه وارد قبر شد! گفتم : اين جا، جاى من است ! تو از قبر بيرون برو. آن هم گفت : اين جا، جاى من است و تو بيرون برو! اما چون اعمال بد او بيشتر بود آن سگ غالب شد ومرا مجروح و لباسهايم را پاره كرد و با اين وضع كه مى بينى از قبر بيرون نمود وخودش تا روز قيامت رفيق و همنشين او شد.

    "خزينة الجواهر، ص 541 با تغييراتى در عبارت "