امروز باز عاشق شدم و باز دلم شکست و این رسم تکراری عاشقی و شکست برایم تکرار شد
اینقدر تکرار شده است که نمیتوانم بگویم چندمیاست، اما هر بار می گویم این آخری است ولی میدانم که آخری نیست!
من حتی به گلدانی که در خانهی مان هست عاشق می شوم و وقتی به یک یا چند روز نرسیدن پژمرده میشود دلم می شکند!
آیا این را خداوند در تقدیر من قرار داده است یا من خود این چنین خواسته ام! که دل آینه باشد، هر که بیاید آن را نشان بدهد!
و دلم از اینهمه آینه بودن خسته نشده
برایم عجیب است!
همه میگویند تو با این همه سال عمری که کردهای چه طور هنوز عاشقی و من ماندهام که کو عشق؟
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد!
ولی چه کسی باور می کند!
و دوباره امروز دل عاشقم شکست! دلم به لبخند دوستم عاشق شده بود و امروز وقتی نخندید دلم شکست!
ای دل، چه زمانی عاشق بودن را رها می کنی؟
میگوید هیچ وقت!
این دل را چه کنم؟
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 88/8/18 - 11:46 ع : : : نظر