دلم میخواد برم بالای کوه، اوونجا بشینم و به خوونه ها نگاه کنم، به مردم، به درختا، به ماشینها، به همه چیز! به اینکه چقدر کوچیکن، چقدر در چشم بییننده بی ارزش و دست یافتنی ان! به اندازه اسباب بازی زمان بچگی
چه فرقی می کنه، ماشین اسباب بازی رو از نزدیک ببینی، یا از بالای کوه بهش نگاه کنی؟
دلم می خواد از این شهر برم!
برم یه جای دوور
برم بالای کوه، یا اوونور کوه! خلاصه اینکه دلم گرفته، البته نه دل گرفتن همیشگی، یه دل گرفتن جدید، یه حس جدیده
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 88/1/25 - 11:7 ع : : : نظر
دلم هوای جنوب را کرده
هوای هویزه، شهید علم الهدی
هوای شلمچه، کو برادرهای من!
هوای طلائیه، که قدم به قدمش شهدا بودند و ما عاشورا آنجا بودیم! و صدایشان را می شنیدیم
دلم برای جنوب تنگ شده
جنوب را دوبار به دعوت رفتم، هر دوبار رایگان
و حالا دلم عجیب هوای جنوب را کرده
اما دوست دارم به دعوت باشد
به رایگان
نه پولش مسئله باشد
نه
بد عادت شدم!
دعوت را در این می دانم که به هدیه صدایم کنند!
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 87/12/7 - 1:39 ص : : : نظر
اول از همه پیروزی مردم مقاوم غزه رو تبریک میگم، به امید محو حقیقی اسرائیل از صفحه روزگار
دوم اینکه :
بدم مییاد از دو رویی
راست میگن هرچه کوچکتری پاکتری
حداقل آدم خیالش راحته که مثلا اگه دوستش باهاش قهره بخاطر شکلاتیه که بهش نداده، میده و آشتی میکنن یا نمیده و چند روز قهر میمونن بعد آشتی میکنن و دفعه بعد که شکلات خورد یا بهش میده یا باز قهر میکنن و روز از نو و روزی از نو
اماموقع آشتی هر دو تا یادشون می ره که برای چی قهر بودن
اما حالا که بزرگ شدم میبینم اگه دوستت باهات قهره هزار و یک دلیل پنهان و آشکار سیاسی و غیرسیاسی وجود داره، تازه اگه آشتی کنین هم معلوم نیست کینهی قهری که تو مقصرش نبودی تا کی توی دلش بمونه
واقعا از دنیای بزرگی بدم اومده
همه پی منافع خودشون! دنیای سیاه و زشت بزرگترا.
بدبختی اگه بخواهیم بچه هم بشیم نمیصرفه، با این همه بدبختی بزرگ شدیم، حالا کوچک بشیم؟
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 87/10/30 - 10:23 ع : : : نظر