سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

تازه فهمیدم

همیشه فکر می‏کردم چطور می‏شود، وقتی ما همیشه موقع نعمت خدا را شاکریم خدا بفرمایند که نه شکر نمی‏کنید؟

و تازه فهمیدم

وقتی نعمتی به من رو کرد و من حتی نماز شکر هم خواندم، اما چند وقت بعد خودم، دیگران و حتی خدا را فراموش کردم، فهمیدم که منظور خدا از این جمله چه بود!

و من فراموشش کرده بودم!


  • کلمات کلیدی : خدا، مکاشفات
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 87/9/14 - 1:26 ص : : : نظر


    مگه نمی‌گن خدا دوست آدمه، اونم بهترین دوست، وقتی با دوست میشه معامله کرد با خدا نشه؟ من که تا به حال یک عالمه با خدا معامله کوچیک کردم، خوش قول بوده،

    اما این دفعه باید معامله‌ای اساسی می‌کردم! یک توافق یک طرفه! آخه فعلا چیزی دست و بالم نیست که در عوض  معامله بدم

     همین هفته پیش

    گفتم خدایا کار زیاده وقت کمه، خودت هم می‌دونی که این درس‌ها چقدر به دردم می‌خوره هم به درد الان واین دنیا هم بعدا و اون دنیا!

    پس، قرار داد:

    برای هر درسم یه فرشته بفرست: یکی دانشگاه، یکی کار، یکی تحقیق! منم مامور ناظر!

    به نظر خودم ناممکن بود!

     اما درعین ناباوری، آشفتگی این دو ماهم در عرض دوسه روز حل شد

    فرشته که حتما نباید دیده شده، می‌تونه به عقل آدم بره  و به اون نظرم بدده، به دل استاد بره و تکالیف درسی کم بده، به زبونِ رئیس بره و کارهای زیاد نخواد.

    همه چیز به کنار ولی خیلی حال کردم، عجب خدای اهل قرارداد و توافقی، دمش گرم.


  • کلمات کلیدی : خدا، مکاشفات
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 87/9/5 - 6:9 ع : : : نظر

    <      1   2   3