به چشم سر نیامدی به پای دل در جای جای سفر همراهم بودی و من حضورت را حس می کردم. هر منزل به یادت میگفتم نایب الزیاره ام و لبخند محبتت جواز زیارتم بود و حالا که به شهرم بازگشته ام، به دلم انداختی که سفرنامه را برایت بنویسم، پس به قلمم برکت عطا فرما!
در طول سفر، سه مسجد رفتیم و چهار امامزاده، یک قبرستان با شکوه و دو یادگار کربلا!
مسجد سهله که می گویند امام ظهور کند آنجا منزل می گیرد!
مسجد کوفه که جای جایش علی علیه السلام را با عدلش حس می کردی!
و مسجد امامزاده محمد علیه السلام برادر امام هادی که مسجد و امامزاده را یکی کرده اند!
یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِد...: اى فرزندان آدم زینت های خود را به مساجد ببرید... (اعراف/33)
زینتی جز دل گناهکار اما امیدوار به فضل الهی نداشتم و نماز تهیت می خواندم که پاک شوم.
امامزاده عباس، سقای دشت کربلا، دو طفل مسلم و امامزاده محمد علیهم السلام
آنجا فقط تسبیح به دست بودم و چشم به مزارهای شریف و در ذهنم تکرار می شد: ... وَاذْکُر رَّبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْکَارِ:.. و پروردگارت را بسیار یاد کن و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبیح گوى. (آل عمران/41)
قبرستان وادی السلام که هود و صالح از انبیاء الهی مدفون بودند و چه عرفایی که آنجا آرام گرفته اند.
وقتی باید رفت چه زیباست اینگونه رفتن که انا لله و انا الیه راجعون (بقره/156)
و دو یادگار کربلا، تل زینبیه و خیمه گاه!
مهمان خوان کرم دو امام و یک امامزاده شدیم.
غذای حضرتی امیرالمومنین و حسین علیه السلام و عباس سالار عشق.
و تنها زمزمه ام بود: رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ: پروردگارا من به هر خیرى که به سویم بفرستى سخت نیازمندم. (قصص/24)
از نزدیک با کارهای فرهنگی دو امام و یک امامزاده آشنا شدیم.
حضرت علی، حسین و عباس علیهم السلام
با امکانات کمشان و فعالیت های زیادشان عامل بودند:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: اى کسانى که ایمان آوردهاید رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید باشد که رستگار شوید. (حج/77)
همسفران برایمان دو جلسه گذاشتند.
یکی کلی برای اشنایی وبلاگ نویس ها و یکی هم دخترانه، برای آشنایی بیشتر وبلاگ نویسان خانم، اقایان هم برای خودشان همچین جلسه ای گذاشتند.
می خواستند هرچه بیشتر با هم اشنا شوند و اهداف مشترکشان را پیگیری کنند: ... وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى ...: در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید. (مائده/2)
یک نفر برایمان سخنرانی کرد.
آیت الله صدیقی به طور اتفاقی هم هتلی مان در نجف شد و یک شب برایمان باب هایی از معرفت را باز کرد.
و
و دل را جا گذاشتم!
کربلا، بین الحرمین.
و از شما می خواهم این خاطرات را فراموش نکنم و به دعایم آمین بگویید:
....وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسَى أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا: و چون فراموش کردى پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهى که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند. (کهف/24)
از زائر به عزیز موسی بن جعفر علیه السلام(1)
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/5/8 - 10:0 ص : : : نظر