سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

رو به روی ضریح ایستاد، هیچوقت ضریح را آنقدر شلوغ ندیده بود که دستش به آن نرسد، دوست هم نداشت کسی را هل بدهد! ضریح

خود را به دست جمع سپرد و رسید به درش! و یاد جمله‌ای افتاد که شنیده‌بود: خدایا از اینکه درهای زیادی را زدم و تو در آن‌ها نبودی، مرا ببخش!

دستش را روی شیشه‌ مقابل در گذاشت و ندایی از درونش خواند: تو برون در چه کردی که درون خانه آیی؟

مروارید‌ها صورتش را پر کردند،‌ دور شده‌بود از آنچه بود، از آنچه دوست داشت باشد و از آنچه باید می‌بود! ماه رجب بود،‌ ماه استغفار پس زمزمه کرد: استغفرالله و اسئله التوبه!

به حال خود بود که نسیم خوشی میان هق هق گریه‌هایش پیچید:‌فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ: پس خدا را پاکدلانه فراخوانید هرچند ناباوران را ناخوش افتد.(غافر/14)

 


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/3/15 - 11:11 ع : : : نظر