سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

صدایش می‌لرزید، مشخص بود که گریه کرده است، می‌گفت: این را تا شش سالگی بزرگ کردم، همسرم که از دنیا رفت، خانواده اش به زور بچه‌هایم را از من گرفتند و بعد از 18 سال با دیگر بچه‌هایم برگشت و سه سال است که نزدیک خانه‌مان زندگی می‌کنند. نگرانش هستم، کسی را به همسری انتخاب کرده که مناسبش نیست ولی نمی‌گذارد   حرف بزنم!پسرم

می‌گوید: تو مادر من نیستی، تو فقط من را به دنیا آوردی! 

آن یکی را هم که پسر شوهر دومم است، از 8 سالگی بزرگ کردم بعد از 12 سال می‌خواست ازدواج کند، کسی را پسندید که مناسبش نبود، خواستم جلویش را بگیرم ولی نگذاشت!

گفت: مادر من همان است که مرا به دنیا آورده و به انتخاب مادرش دختر را گرفت!

من چه گناهی کرده ام؟

دلم برایش سوخت، برای خودم و حتی برای آن دو پسرش و مدام این آیه در ذهنم تکرار می‌شد: «اَلاّ تُشرِکوا بِهِ شیــًا وبِالولِدَینِ اِحسـنـًا:‌ چیزى را شریک خدا قرار ندهید و به پدر و مادر خود نیکى کنید.» (انعام/151)

 


  • کلمات کلیدی : تلخیات، قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/3/5 - 2:46 ع : : : نظر