از بلاگ تا کربلا -->

این روزها خیلی سخت می گذره، سخت و تلخ!

 غمت وقتی غم ملی باشه، واقعا غمهای خودت رو از یاد می بری!

این روزها معلوم نیست که به کجا داریم می ریم!

امروز که رفته بودم اولین امتحان پایان ترم رو بدم، دیدم جلوی در دانشگاه شلوغ بود، حتی دیگه نمی گذاشتن اتوبوس ها وارد محوطه ی بزرگ دانشگاه بشن!

جلوی در پسرها با لباس مشکی داشتن خرما پخش می کردن و دخترها با مانتو و شلوار مشکی، داشتن عکس یه پسر رو نشون می‏دادن و یک پلاکارد دستشون بود: «به کدامین گناه، به کدامین جرم، به کدامین ...»

و در بین حرفهایشان هر از گاهی فریاد می‏زدند که به خاطر هم دانشگاهی تون، که شهید شده، امتحانات رو لغو کنید!

راه قانونی اعتراض به این اغتشاشات اینه؟!.

 

در سلف چند نفر از همکلاسی ها نشسته بودند، بی خیالِ اینکه کمتر از بیست دقیقه دیگه امتحان شروع می شه!‌خونسرد و آروم!

به منم گفتن، اگه فرزند زمانی باید امتحانات رو لغو کنی، نده! اعتراض کن!

به نظرم اصلا کارشون منطقی نیومد!

مگه رهبر معظم انقلاب، نفرمودن که عاملان اغتشاش، مقصر اصلی این خون های به ناحق ریخته شده اند؟

ما می خواهیم انتقام از کی بگیریم؟

از چی؟

اگه الان جلوی این اغتشاش ها سر فرود بیاریم و اطاعت کنیم، دیگه باید قید این نظام رو بزنیم!

هرکی رفت توو خیابون و جیغ و داد کرد باید حرفش رو گوش داد؟

حتی در تربیت بچه هم می گن این روش غلطه چه برسه به آدم بزرگ!

من و خیلی از بچه ها رفتیم و امتحانمون رو دادیم! موقع خروج هم، هنوز همون ها جلوی در بودند، گفتند امتحان برگزار شد؟

گفتم: بله

پرسید: شما دادید؟

گفتم: بله! چرا ندم، حقمه و باید امتحان رو می دادم!


  • کلمات کلیدی : دل‏نوشته
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 88/3/30 - 3:23 ع : : : نظر