چند روزی بود ساعت که به دوازده نیمه شب می رسید، برایم خودنمایی می کرد، دقیقا ساعت 00:00 ، هیچکس نمیتواند بگوید ساعت چند است.
وقتی ماجرا را به یکی از دوستانم گفتم، گفت هیچ میدانی که وقتی ساعت و دقیقه یکی میشوند، می توانی آرزو کنی و هر آرزویی که بکنی مستجاب می شود!
حرفش جالب بود، در کل 24 ساعت حداقل 10ساعت دعای مستجاب شده میتوانستم داشته باشم! معمولا هم از ساعت 10:10 شروع می شد و تا 2:02 ادامه داشت.
هنوز هم به این اصل عاملم، عمل میکنم همینکه ساعت و دقیقه یکی می شود، دعا میکنم اما تجربه هایم جالبترند.
اوایل برای خودم دعا می کردم، تنها یک دقیقه وقت بود و آن یک دقیقه باید به خواسته خودم اختصاص می داشت اما بعد از یک هفته کم آوردم، چقدر خودم را دعا کنم؟ برگشتم به همان روال قدیم، دعا برای دیگران، دعا برای فرج، دعا برای باز شدن گره زندگی خیلی ها.
جالبترش آن بود که وقتی فقط یک دقیقه مانده است که ساعت و دقیقه یکی شوند و حواسم پرت می شود و چند دقیقه بعد نگاه می کنم به آن دقیقه فکر می کنم که دعا مستجاب بود و من مشغول چه کاری بودم، بدگویی از کسی، حرص مال دنیا را خوردن یا خدمت به خلق خدا؟
این لحظات بیشتر به اسم وبلاگم فکر میکنم، به جز اوقات نماز در روز فقط چند لحظه به این بهانه به خدا فکر میکنم، به دست های توانایش که ما چقدر آن را در زندگی می توانیم کم داشته باشیم!
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 93/3/21 - 3:6 ع : : : نظر