شاید اینطور بیشتر می پسندیدم!
شاید بهترین راه بود!
اصلا راه دیگری برای اجبار به خواندن دعا نبود!
خیلی وقت بود که از خواندن دعا فرار میکردم، نمیدانم چرا اما دوست نداشتم گریه کنم!
امشب اما
مغازه دار گفته بود نیم ساعت دیگر بیایید و آنجا به جز مسجد جای دیگری برای منتظر ماندن نداشت، نماز که تمام شد، زنگ زدیم و مغازه دار گفت یک ربع دیگر!
و چه با شکوه بود
دعای توسل یک ربعه
عاشقانه ترین لحظات در این روزهای سردرگمی عمرم!
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 92/7/10 - 1:34 ص : : : نظر