سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

خیلی وقت بود که دعا نکرده بودم اما از صبح به دلم افتاده بود که شبی دست بر دعا بردارم! (ما شبی دست براریم و دعایی بکنیم )

از طرفی از صبح گفته بودند اولین روز هفته دفاع مقدس است و مراسم رژه برپاست به همین خاطر بهشت زهرا بسته است و میدانستم که عصر باز می شود، پس نزدیک عصر به راه افتادیم چراکه تجدید عهد با والدین در روز جمعه نباید ترک بشود، هرچه باشد زحمتمان را کشیده اند.

مسیر مثل همیشه بود اما به پیچ آزادگان که رسیدیم (همان که می رود به سمت بهشت زهرا)، مسیر را بسته بودند، پلیس گفت بروید آزادگان شرق! رفتیم، باز هم بسته بود.

برگشتیم.

در راه بازگشت یاد امام زاده علی اکبر افتادم (همان نزدیکی است)، گفتم به نیابت از والدین به آنجا برویم و بقیه قبول کردند.

وارد حرم که شدیم، ضریح را که دیدم، تازه یاد حرف دلم افتادم و از او خواستم که همراه من دعا کند چون به قید فوریت طلبیده بود.

هم مصرع را میخواندم، هم یاد آیه قرآن افتاده بودم و هم یاد ملتمسین دعا که خدا خودش واسطه کردن را یا داده:

قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ: گفتند : ای پدر برای گناهان ما آمرزش بخواه که ما خطاکار بوده ایم(یوسف/97)

 


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 91/7/1 - 7:42 ع : : : نظر