میان روضه یادم افتاد، خیلی باکرامت است آقای ما.
در سفر کربلا که دوست عزیزم، همسفرم بود، یک بعدازظهر خواستیم خریدها را تمام کنیم، سوغاتی بخریم و به قول گفتنی فایلش را ببندیم. به این خاطر خیلی عجله داشتیم.
خرید کردیم اما موقع حساب و کتاب در هتل، دیدیم که 60هزارتومن پول کم است! نگو بین راه ظاهرا پول ها افتاده بودند و ما حالا در کشوری غریب با 60تومن کمبود پول، آنهم پولهایی که برای ریال به ریالش برنامه داشتیم چه میتوانستیم بکنیم؟
حدس میزدیم کجا باشد. صبح روز بعدش به در مغازه رفتیم، فروشنده دیروزی نبود، رویمان نشد بگوییم، اصلا چه میتوانستیم بگوییم، شاید پول آنجا نیفتاده بود!
بی خیال بسیاری از خریدها شدیم و سعی کردیم همه چیز عادی جلوه کند، اما ما فقط تا آخر سفر15هزار تومن داشتیم! هردویمان سر جمع.
یکی از هم اتاقی ها که از روسری های سوغاتی ما خوشش آمده بود گفت برای من هم یکی بخرید، پولش را هم داد و ما رو به روی در حرم امام حسین علیه السلام مغازه را نشان کرده بودیم، همانکه دیروز از آنجا روسری خریده بودیم، رفتیم و فروشنده خودش به ما گفت: یک سوال می پرسم ناراحت نشوید ها، شما دیروز اینجا آمدید برای خرید روسری، عجله داشتید، پول از کیفتان افتاد! من حرام خور نیستم، نمک گیر آقا هستم، پولتان دستم امانت بود، بیایید!
گفت شما زائر آقا هستید، این اصل خاک تربت است، اینهم برای شما.
دوتا داد و ما متحیر بودیم، چه مهمان نواز است آقا که حرف به زبان نیامده ی ما را هم میشنود و جواب می دهد. دیروز بین خریدهایمان دلمان تربت اصل میخواست اما رئیس کاروان گفته بود از این دوره گردها نخرید، اینها اصل نیست و حالا بی منت و رایگان اصل تربت را به ما داده بود.
فروشنده فقط یک چیز گفت: عجله نکنید. و در گوشم پیچید(فلاتستعجلون(انبیاء/37) )
آقای ما هم مهمان نواز است، هم درس میدهد، هم دل میبرد.
دلم هوای حرم کرده اذن دوباره میدهی؟
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/9/12 - 12:23 ع : : : نظر