سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

شب بود، همه جا تاریک بود و من در صحن‌ها دنبال تو می‌گشتم. امام طلبیده بود و من بعد از زیارت اذن گرفته بودم که مشتاقانه دنبال یکی از عاشقانش باشم!مسیح

تعریفت را زیادشنیده بودم، زندگینامه ات را خوانده بودم و عکس روی جلد کتابت من و همه‌ی کسانی که می‌دیدند را یاد مسیح می‌انداخت!

تو همان بودی که می‌گفتی «انسان باید تزکیه نفس داشته باشد» و من ساعت‌ها بی‌قراری کرده بودم! تو عاشق بودی، عاشق امام و من دوست داشتم ببینمت حتی بعد از وفاتت!

شنیده بودم که صحن ازادی خانه‌ی ابدی را برگزیدی، همه دنبال مرحوم نخودکی بودند و من مست دیدار تو!

در بسته و چراغ‌ها خاموش بود. دست گذاشتم روی شبکه‌های چوبی و پنجره‌ی شیشه‌ای و  از پشت پنجره دیدمت، همان عکس را روی مزارت گذاشته بودند، مسیح‌وار!

برایت از پشت شیشه فاتحه خواندم و مدام در ذهنم تکرار می‌شد:

رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ: مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمى‏دارد و از روزى که دلها و دیده‏ها در آن زیرورو مى‏شود مى‏هراسند(نور/37)

 


  • کلمات کلیدی : قرآن، امام رضا
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/4/5 - 4:37 ع : : : نظر