سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

ناراحت بود، هرچه گفتیم و هرکاری که کردیم ناراحتی‌اش از بین نرفت، آخرش گفت:«باید یک چرت بخوابم». تازگی‌ها مثل من شده، اعصابش که بهم می ریزد، خواب به سراغش می آید.

نمیدانستم چرا اینطوری ام و او اینطوری شده است، تا به تصادف به کتابی رسیدم که در آن نوشته بود: چقدر دلم میخواهد چرت کوتاهی بزنم در همان آرامشی که تو می‌دهی، چون می دانم که تویی که آدم را نجات می دهی از تاریکی و اندوه را پاک می کنی، جوری که انگار از اول نبوده است:

ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیْکُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا یَغْشَى طَآئِفَةً مِّنکُمْ ... : سپس [خداوند] بعد از آن اندوه آرامشى [به صورت] خواب سبکى بر شما فرو فرستاد که گروهى از شما را فرا گرفت (آل عمران/154)


  • کلمات کلیدی : مکاشفات
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 91/11/15 - 3:17 ع : : : نظر