سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از بلاگ تا کربلا -->

حسرت«همه هستیمو دزد برد، همه رو آماده کرده بودیم که فردا ببریم خونه جدیدمون، بسته‌بندی کرده بودیم و آماده بود، سه ساعت رفتیم بیرون بچرخیم، اومدیم دیدیم همه رو برده! دلم برای اون همه لباس و وسایل خونه می‌سوزه، هیچ کدومو استفاده نکرده بودیم، نگه داشته بودیم که توو خونه جدید استفاده کنیم، همه رو برد، فقط مونده بود کف اتاقارو یه جارو بزنه!»


می‌گفت و گاهی آهی به حسرت می‌کشید و بعضی وقت‌ها آهش طعم ندامت هم می‌داد. میان حرف‌هایش، هر از گاهی نگاهی هم به من می کرد و می‌گفت: «این همه گفتی صدقه بدم، خیرات کنم، گوش نکردم، هرچی جمع کرده بودم، دزد یه جا برد! کاش لااقل چارتا از اونا رو صدقه می‌دادم، این مال که می‌خواست بره، لااقل با دست خودم می‌رفت!»


رویش را که برمی‌گرداند، دوباره حرف‌هایش بوی حسرت مال از دست رفته را می‌داد: «حیف اون پارچه‌ها که شب عقدم دادن، حیف بلورهام که...، آخ آخ دیدی اون قوری قشنگمو هم برد، فرش‌هارو هم برده، حالا چطوری خونه جدیدمو بچینم، با چی آخه؟»


نمی‌خواست چیزی بشنود، فقط متصل حرف می‌زد و من هم مدام با خودم تکرار می کردم: وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ الصَّالِحِینَ: و از آنچه روزى شما گردانیده‏ایم انفاق کنید پیش از آنکه یکى از شما را مرگ فرا رسد و بگوید پروردگارا چرا تا مدتى بیشتر [اجل] مرا به تاخیر نینداختى تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم.(منافقون/10)

 


  • کلمات کلیدی : قرآن
  • نوشته شده توسط :فرزند زمان در 91/11/4 - 4:27 ص : : : نظر