امروز هم دوباره حرف از جنوب شد، از اینکه رفته اند و ما ماندهایم، نمیدانند تو هم اینجا هستی، نمی دانم چرا امسال خیلی ها به جنوب میروند، در استاتوسهایشان می نویسند: شلمچه/ دوکوهه/دهلاویه/... اما امروز یکی شان نوشته بود هویزه...
در هوای خودم بودم، خواستم از دلتنگیهای این ایام بنویسم، خوابی که از مادر و مادربزرگ دیده بودم، هق هق دلتنگیهایم اما صفحه باز نمیشد تا یاد یک چیز افتادم صفحه باز شد، اینجا قطع و وصل شدنهای مداوم اینترنت هم برای ما حکمت پیدا میکند. آنقدر باز نشد که حواسم جمع شد و یاد حرف تو افتادم که دعا میکردی، اینطور در خاطرم مانده که: خدایا این اسلحه را در دستان من به سرنوشت شمشیر در دستان حضرت علی علیه السلام تبدیل کن.
عیدی ات رسید، پیامت را گرفتم.
هر روز بیشتر به بودنت اعتقاد پیدا میکنم و تکرار میکنم: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ: هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند. (آل عمران/169)
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 91/1/8 - 2:31 ص : : : نظر